شیوانا از راهی میگذشت. مرد جوانی را دید که غمگین و افسرده قدم میزد. خود را کنار او رساند و همپای او قدم برداشت و در همان حال از او دلیل اندوهش را پرسید. مرد جوان آهی کشید و گفت: "قصد دارم کارگاهی نجاری بزنم اما سرمایهام اندک است و میترسم کسب و کارم نگردد و همین سرمایه کم را از دست بدهم." شیوانا با لبخند پرسید: "حال چرا شغل نجاری را انتخاب کردهای؟" مرد جوان گفت: "این شغل اجدادی ماست و هنر و مهارت نجاری چیزی سرفصل درسی مدیریت استراتژیک پیشرفته
دانـــستنی هـای جـالب در مـورد مــردم ژاپن
آسمان میخواهی؟! بالهایت را باز کن!
مرد ,نجاری ,شغل ,شیوانا ,پرسید ,حال ,مرد جوان ,بدهم شیوانا ,دست بدهم ,از دست ,را از
درباره این سایت